اگه این تهرانیا جنبش عدم تعهد داشتن و پنج روز تعطیل بودن

ما تو شیراز "تعهد عدم جنبش" داریم و هر روز تعطیلیم...!

بعههههههههههههههههههههله هی کلاس واسه ما میزارن!!!!!

شاید دیگه نتونی تکیه کنی به شونم...

شاید دیگه نتونم مواظبت بمونم...

بی منو با من اما مواظب خودت باش...

بهانه ای می خواستم تا دوستت بدارم بیش از آنچه داشتم...

بهانه ای می خواستم تا ببارم عشقت را از ابرهای زندگیم...

چه می خواهم ؟! شاید تو را و شاید خویش را....

نه هیچ یک را بی دیگری نمی خواهم...

سَرت را که روی سینه ام بگذاری ،

هیچ نخواهی شنید .

                                قلبِ من طاقت اینهمه خوشبختی را ندارد !!!

وقتی حس میکنم جایی در این کرِه ی خاکی
تو نفس می کشی و من از همان نفس هایت، نفس میکشم . . .
"تو" باش !
هوایت ! بویت ! برای زِنده ماندنم کافی است ...

وقتی تو نیستی ...

شادی کلام نامفهومی ست !

و " دوستت می‌دارم " رازی‌ ست

که در میان حنجره‌ ام دق می‌کند

و من چگونه بی‌ تو نگیرد دلم ؟

اینجا که ساعت وآیینه و هوا ... به تو معتادند ...

امیدوارم این لحظه رو با اون کسی که دوسش دارید , تجربه کنید ♥

خدایا
به قولت وفا نکردی
گفتی حقّ انتخاب می دهم
پس چرا انتخابم
در آغوش دیگری ست؟!...

زندگی همین است :
انتظار یه آغوش بی منّت
یه بوسه ی بی عادت
یه دوستت دارم بی علّت
باور کن...زندگی همین دوست داشتن های ساده است...

تـاریــــکــــــ بـاد !

خـــانـــه ی مــــردی کـــه
نمی جنـــگد

بـــرای زنـــــی کـــه دوستــــــش دارد...

تمام ثانیه های زندگی ام را
      می بخشم
             به تکرار شبی که
                             رویای آغوش تورا

                                                       بارها و بارها.تعبیر کند . . .

کار من سخت تر از آنی شده
که تو فکر میکردی
عاشقت شدن
دست من نبود
که فراموش کردنت
دست من باشد
بیخود نگو
"عادت میکنی"

 اين روزها آنقدر خسته ام

 كه خدا هم از صداي ناله هايم احساس افسردگي مي كند...!!

كاش مي شد

 در اين تولد دوباره

 كادويي ام را خودم انتخاب كنم:

 " روحي تازه...!!

بدترین شکل دلتنگی اینه که کنارش باشی
و بدونی
هرگز بهش نمیرسی ..........................!

وقــــــــتی مـــــــــی رفت گفت تو را هم می برم ...
گفتم کـــــــــــــــــــــجا ؟!
گـــــــــــــفت از یادم ...

کلّ ِ دنیا را هم که داشته باشی..
باز هم دلت میخواهد ،
بعضی وقتها.. فقط بعضی وقته...ااا..
اصلا" برای ِ یک لحظه هم که شده ،
همه ی دنیای ِ یک "نفــر" باشی.....
سلامتی همون یه لحظه که یک دنیاست...

دوســـــت دارم :
مثلا" یه پســــــــــــر داشته باشیم
چشمــــــاش شبیه من
خنـــده هاش شبیه تـــــــو باشه
باهات مــــــردونه حرف بزنـــــه
ادکـــــلن تــــــــــــــو رو بزنه
موهاشو مثل تــــــــــو درس کنه
پیراهــــنای تــــــــو رو بپوشه
بیاد پیشم بهم بگـــــه :
" مـــــامــــان خوش تیپ شـــــدم؟؟؟؟"
منم بخندم و به تــــــــــو نگا کنم ♥

این گردنبند را تا آخر عمر
از گردنم باز نمی کنم ..
وقتی موقع جدا شدن از آغوشت
به لباست گیر کرد و
گذاشت برای آخرین بار
خوب صورتت را ببینم ...!!

از همه غم انگیزتر وقتیِ که....

کسی که دوستش داری هیچ تلاشی برا نگه داشتنت نمیکنه.....!!!

همیشه درخیالم قدم میزنی اماچقدر زودبه زودمیروی

کاش مثل غصه هایم بودی, وفادارند,می ماننددر کنارم

اسمت راغصه میگذارم شاید بمانی شایدشاید شاید...

باز باران با ترانه با گهر های فراوان

آدم ها برای هم

سنگ تمام می گذارند

امــا نه وقتی که در میانشان هستی ،

نـه !!!

آنجا که در میان خاک خوابیدی ،

“سنگِ تمام”

را میگذارند و می روند …

ینی تنظیم کردن که دقیقا بریزه تو خشتک آدم

مـــــــا،نسلی هستیم کـه،بهـترین حـرفهـای زندگـیمان را نگفتیـم…

"تایـــپ کردیــم"